گیمینگرویتی

ثبت نام

نقد و بررسی بازی Chicory: A Colorful Tale | شاگرد و استاد رنگرز

هر سال در جشنواره Game Awards یک بخش وجود دارد که به عنوان Games for Impact (بازی‌های اثرگذار) شناخته می‌شود. به این دلیل به این دسته از بازی ها، بازی های اثرگذار می‌گویند که جدا از کیفیت اثر به عنوان یک بازی سرگرم کننده، چگونه توانسته موضوعاتی فراتر از موارد کلیشه‌ای این حوزه را درون بازی خود جا دهد و درون‌مایه های غنی‌تر و اثرگذارتری به نمایش بگذارد. به نوعی این بازی‌ها آثاری هستند که با موضوعات حساس‌تر دست و پنجه نرم می‌کنند و به همین وسیله مخاطب خود را تحت تاثیر خود قرار می‌دهند.

یکی از دوستان ما در همین رابطه خیلی عصبانی بود. می‌گفت چرا جایزه Games for Impact سال 2021 به جای Chicory دوباره به یک بازی دیگر در سری Life is Strange رسیده است. این اولین باری بود که من اسم Chicory را می‌شنیدم و از همان جا کنجکاوی‌ام در مورد این بازی مدام شروع به رشد کرد. تا این که فوریه سال 2022، بازی برای سوییچ منتشر شد و جهت نقد در اختیار من قرار گرفت. برای این نقد فقط سوال این نیست که Cihcory: A Colorful Tale بازی خوبی است یا خیر؟ بلکه باید این مسئله را نیز بررسی کرد که واقعا این بازی اثرگذارترین بازی احساسی سال است و تا چه حد موضوعاتی که بازی روی آن دست می‌گذارد واقعی و قابل درک هستند؟ برای گرفتن جواب تمامی این سوالات با گیمین‌گرویتی همراه باشید.

توضیح گیم‌پلی Chicory نصف ساده و نصفه دیگرش بدون تجربه آن بسیار سخت است. نصفه ساده گیم‌پلی Chicory این است که جریان پیشروی در آن کاملا شبیه عناوین کلاسیک زلدا مثل A Link to the Past است. فرمول حساب پس داده‌ای که اثرش را می‌توان حتی در آثاری مثل God of War 2018 نیز دید. شما در یک نقشه نیمه باز به صورت آزاد گشته، همزمان با عبور از موانع و سیاهچال‌های مرتبط با بخش داستانی و حل معماها، از افراد ساکن در سرتاسر بازی ماموریت‌های فرعی مختلف گرفته، موارد جمع کردنی متفاوت (به عبارتی کالکتیبل‌ها) را از گوشه و کنار پیدا می‌کنید و در نهایت با گرفتن قدرت‌های جدید، بخش‌های بیشتری از نقشه را باز کرده و داستان را جلو می‌برید. فرمول بازی از این لحاظ بسیار ساده است. دوربین Top-Down بازی و صفحه صفحه بودن دنیای بازی (به این معنی که دوربین ثابت است و با خارج شدن از حاشیه صفحه، به صفحه بعدی با دوربین ثابت خودش منتقل می‌شوید) این بازی را حتی بیش از پیش به یک زلدای کلاسیک تبدیل می‌کند. که هیچ مشکل و ایرادی ندارد. بازی در همین زمینه زلدای کلاسیک بودن واقعا عنوان استثنایی‌ای است ولی چیزی که بازی را واقعا از نظر گیم‌پلی خاص می‌کند، نصفه دوم گیم‌پلی بوده که توضیحش مشکل است.

دنیای Chicory: A Colorful Tale برخلاف عنوانش در یک دنیای کاملا بدون رنگ روایت می‌شود. اساس داستان بازی این است که شما به عنوان نظافتچی خانه استاد بزرگ نقاش شهر، Chicory، فعال‌اید؛ تا این که یک روز بیدار شده و می‌بینید همه جا بی رنگ شده، در اتاق چیکوری بسته است و قلم جادویی اش بیرون در افتاده. جالب است اگر این جا قلم را برندارید به سبک کارهای یوکو تارو، درجا تیتراژ بازی شروع به رول خوردن می‌کند و بازی تمام می‌شود. قلم را که بردارید شما تبدیل به Wielder جدید قلم می‌شوید؛ قلم جادویی‌ای که تنها ابزار شما برای برگرداندن رنگ به این دنیا است و نصفه دیگر گیم‌پلی بازی که توضیحش سخت است را تشکیل می‌دهد.

در حالی که کنترل شخصیت شما با آنالوگ استیک سمت چپ انجام می‌شود. آنالوگ استیک سمت راست کاملا به کنترل این قلم جادویی تعلق دارد. با دیگر دکمه‌ها می‌توانید رنگ‌ها را روی صفحه اعمال کنید، پاک‌شان کنید، عوض‌شان کنید یا براش استایل‌های جدید را به کار ببرید که ابزار پایه‌ای ولی کاملا کاربردی‌ای برای رنگ کردن یک دنیای سیاه و سفید است. باید گفت بزرگترین نقطه ضعف بازی بیشتر از لذت رنگرزی، کنترل قلم آن است. از قدیم‌الایام چرخاندان یک جسم به صورت Cursor وار در یک بازی با جوی استیک هیچ وقت ترکیب جذابی نبوده. بهترین مدل برای کنترل این گونه اجسام همیشه و همواره موس و کیبورد بوده و خواهد بود. Chicory نیز از همین قضیه رنج می‌برد. روی کنسول‌ها شما باید این قلم را با جوی استیک جابجا کنید که پروسه سخت و اذیت کننده‌ای است. مخصوصا هنگام مبارزه با باس‌های بازی که نیاز به حرکت شما و قلم به صورت همزمان دارد. خوشبختانه نسخه سوییچ از این لحاظ اندکی بهتر است، چرا که می‌توانید قلم را با صفحه لمسی سوییچ در حالت دستی کنترل کنید. هر چند این روش نیز معایب خودش را دارد ولی به صورت کلی کار را برای شما مخصوصا در مبارزات با باس‌ها راحت‌تر و قابل تحمل‌تر می‌کند.

خوشبختانه بازی دیگر نقطه ضعف خاصی به غیر از این مورد در خود ندارد. قدرت قلم شما و رنگ آمیزی با آن واقعا لذت بخش است و خیلی راحت یک گوشه خاصی از مغز شما را هنگام گشت و گذار به خود اختصاص می‌دهد. ترکیب رنگ‌ها با طرح هایی که پیدا می‌کنید و هاشور کردن یک جنگل یا نقطه چین کردن دیوار یک خانه با این که هیچ پاداش خارجی‌ای در بازی ندارد واقعا حس خوبی به شخص القاء می‌کنند. این در ترکیب با نمایان بودن آثار رنگ هایتان در نقشه بازی (که باید کمی در بازی جلو بروید تا آزاد شود) بیشتر اهمیت این بخش جانبی را در بازی تقویت می‌کند. البته که قلم شما و رنگ هایشان صرفا ارزش جانبی برای رنگ کردن دنیا را ندارند. تمامی معماهای بازی و باس فایت‌ها به استفاده هوشمند شما از قلم تان بستگی دارد و جلوتر که قابلیت هایی نظیر شنا کردن در رنگ هایتان را به دست بیاورید، برای رفت و آمد سریعتر نیز به قلم جادویی خود احتیاج پیدا می‌کنید. معماهای بازی از لحاظ کیفی و تنوع واقعا کم نظیر هستند. هر کدام از به اصطلاح معابد بازی قالب، تم و معماهای مخصوص به خود را دارند که جریان بازی را همیشه تازه نگه می‌دارند.

برای بازی‌ای که ابتدا از شما می‌پرسد غذای مورد علاقه تان چیست و سپس جوابتان را تبدیل به اسم شخصیت تان می‌کند (که برای من این گونه شد که اسم شخصیت‌ام Hamburger باقی ماند) این بازی سرتاسر پر از غافلگیری‌ها ریز و کوچک است. بیشتر این غافلگیری‌ها از نویسندگی بی نظیر و دوست داشتنی بازی حاصل می‌شوند. بازی بی نهایت از این نظر بامزه است. بامزه هم به لحاظ تو دل برو بودن، هم به لحاظ خنده دار بودن. از این نظر بازی نه تنها عالی بلکه به شدت خلاقانه و به یاد ماندنی است. اگر شما طی بازی گم شوید و ندانید دقیقا باید به کجا بروید، در اکثر نقاط نقشه یک باجه تلفن وجود دارد که با آن می‌توانید به مادر خود رنگ بزنید و از از راهنمایی بگیرید، این قدر دیالوگ‌های بین شما و مادرتان بامزه و خاطره انگیز است که هر از گاهی حتی وقتی می‌دانید می‌خواهید کجا بروید دوست دارید به مادرتان رنگ زده و ببینید کجاست. تازه اگر راهنمایی دقیق‌تر و به خصوص‌تر می‌خواهید کافی است به مادرتان اجازه دهید گوشی را به پدر دل نگران تان بدهد تا تمام مسیر را به شما شروع کند توضیح دهد. تقریبا تمام ماموریت‌های جانبی و گوشه و کنار نقشه پر از این غافلگیری‌های بامزه است. از زرافه‌ای که تنها در ساحل نشسته و دلش یک مهمانی ساحلی می‌خواهد تو مدیر هتلی که تمام اجناس اش دزدیده شده‌اند و باید با دوربین تان از سرنخ‌ها عکس بگیرید تا متهم اصلی را پیدا کنید. همه این موارد در کنار دیالوگ‌های خنده دار بازی، این بخش‌های فرعی Chicory را به یکی از بهترین بخش‌های آن تبدیل می‌کنند.

نهایتا مهم‌ترین بخشی که برای ما سوال است، خط اصلی روایی بازی است. باید گفت این بخش به غایت بهترین بخش بازی است. داستان همان گونه که پیش از این گفتیم روایت نظافتچی‌ای است که به صورت اتفاقی قلمی را برمی‌دارد که نسل اندر نسل به دست استادان نقاش مختلف بوده و هر کدام با استایل مخصوص خودشان دنیا را به رنگ آغشته می‌کردند. حالا این قلم در دست شماست کسی که هیچ مهارتی در این زمینه ندارد. حامل قبلی قلم که نقاش ماهری به نام Chicory است خود را در اتاقش محبوس کرده و درخت‌های سیاه ترسناکی در سرتاسر دنیای بی رنگ و روی بازی در حال رشد کردن و پخش شدن هستند. بلافاصله شما در نقش ناجی‌ای می‌افتید که هیچ گاه انتظارش را نداشتید در حالی که کسی که باید ناجی واقعی باشد از مشکلات روحی رنج می‌برد. بازی خیلی آرام آرام جریان روایی خود را به سمتی می‌برد که پیامدهای استرس، کمال‌گرایی و تنهایی را به زیباترین و تاثیرگذارترین شکل به مخاطب خود القا می‌کند. اسپویل کردن این که چطور و چگونه رابطه شما و چیکوری در داستان به همچین جایی می‌رسد واقعا کم لطفی در حق بازی است و شدیدا پیشنهاد می‌شود خودتان آن را تجربه کنید تا بفهمید چه می‌گویم.

اتفاقی که چند سالی است در بین بازی‌های مستقل دارد رخ می‌دهد (البته به نوع دیگری نیز می‌توان همچین نسخه‌ای را برای بازی‌های AAA نیز نوشت) این است که به لحاظ بصری خیلی بازی‌ها از هم غیر قابل تشخیص هستند. انگار وارد ملقمه‌ای از غذاهای یک شکل شده‌اید که در چشمان شما به یک خورشت خسته کننده و یکنواخت تبدیل می‌شود. خوشحالم که بگویم Chicory به هیچ وجه از این مشکل رنج نمی‌برد بلکه در عوض یکی از خاص‌ترین بازی‌های مستقل به لحاظ ظاهری است. استایل نقاشی تا عملکرد فنی رنگ هایی که روی صفحه می‌کشید همگی به بازی ظاهری استثنایی و ماندگار می‌دهد که در ترکیب با موسیقی و صداگذاری آرامش بخش آن به سرعت Chicory را در ذهن شما حک خواهد کرد.

 

امتیاز به پست :

این نقد و بررسی بر اساس نسخه‌ی مخصوص منتقدین، و پس از حدود 10 ساعت تجربه‌ی بازی روی پلتفرم نینتندو سوییچ انجام شده است.

سخن پایانی

جدا از گیم‌پلی فوق‌العاده لذت بخش، Chicory: A Colorful Tale بازی احساسات برانگیزی است. احساساتی که داستان شما را با آن‌ها با صداقت کامل روبرو می‌کند. احساساتی که بسیاری از بازی‌های دیگر در نمایش آن شکست خورده‌اند.

نکات مثبت

داستان ساده ولی احساسات برانگیز و زیبا

طراحی هنری خاص بازی

پازل‌ها و دخالت مکانیک قلم در حل آن ها

نکات منفی

کنترل قلم با دسته آزاردهنده است

آدرس شبکه های اجتماعی :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *